کارآفرینی (به انگلیسی: Entrepreneurship) واژه ای نسبتاً قدیمی است که ریشه فرانسوی دارد.
کلمه کارآفرین حدود سیصد سال قدمت دارد و نخستین کسانی که واژهی کارآفرین و مفهوم کارآفرینی را مورد توجه قرار دادند، اقتصاددانها بودند.
کسانی مانند ریچارد کانتیلون و آدام اسمیت لغت کارآفرین را در قرنهای هفدهم و هجدهم میلادی به کار بردهاند.
با وجودی که حدود سیصد سال است که برخی افراد کارآفرین نامیده میشوند، اما کارآفرینی به شکلی که ما میفهمیم (و در رشتههایی مثل مدیریت کارآفرینی مورد توجه قرار میگیرد) تنها حدود یک قرن است رواج یافته است.
به عبارتی، اینکه کارآفرینی را یک علم بدانیم و اینکه عدهای در دانشگاهها متخصص کارآفرینی باشند و یا اینکه کسانی بخواهند بین کارمندی و کارآفرینی یک راه را انتخاب کنند و این انتخاب، به عنوان یک سوال جدی در مسیر شغلی به رسمیت شناخته بشود، یک اتفاق نسبتاً جدید و متعلق به یک قرن اخیر است.
رایج است که در هر فعالیتی، برخی از پیشکسوتها و افراد قدیمی آن حوزه را به عنوان پدر یا مادر آن حوزه اعلام میکنند.
مثلاً پیتر دراکر را پدر مدیریت نوین میدانند یا فردریک تیلور را پدر مدیریت علمی میدانند.
اگر بر همین سبک بخواهیم برای کارآفرینی هم پدری انتخاب کنیم، تقریباً بر سر آقای ژوزف شومپیتر توافق عمومی وجود دارد.
او در سالهای ۱۹۳۰ و ۱۹۴۰، مطالعات گستردهای در زمینه کارآفرینی انجام داد و مطالب بسیاری در این حوزه منتشر کرد.
شومپیتر در سال ۱۹۲۸ تعریف کارآفرینی را به صورت زیر مطرح کرد:
عصاره کارآفرینی در درک و بهره برداری از فرصتهاست.
البته شومپیتر به تدریج در سیاست هم ورود پیدا کرد و بعد از آن، تعریفهای بعدیاش کمی جنبهی کلانتر به خود گرفت. به عنوان مثال تاکید میکرد که کارآفرینان کسانی هستند که اقتصاد و سازمانها را زنده میکنند